شاید همیشه قبل حرف زدن باهاش خیلی با خودم کلنجار میرفتم ک چطوری بگم چطوری نگم ...
امشب هرچیم ک با خودم نقشه کشیدم ولی وقتی دهن باز کردم وقتی واسه تک تک رنجایی ک کشیدم میخواستم حرف بزنم دیگه از اون ارامش و زبان بدنی ک تمرین کرده بودم خبری نبود همه اینا تبدیل شده بود ب حس خشم و تنفری ک بعد از ماه ها شاید سال ها مثل اتشفشان فوران زد..
ولی همیشه توی هر شری یه خیری هست...اینو با تمام قلبم یقین دارم.
پ.ن:شاید باید زودتر این کار و میکردم
دیگه دیره...برچسب : نویسنده : mohadesehjan بازدید : 92